گاه نوشته های یک حقوق خوانده



همیشه وقتی انسان دچار نا امیدی میشه و تلخی های روزگار یکی پس از دیگری به سمتش میان، پیش خودش میگه اخه من که آدم خوبیم؛ چرا باید اینهمه بلا سره من بیاد؟

گاهی این سختی ها خودش به حکمتی منجر میشه.

گاهی این سختی ها انسان رو می سازه و در برابر سختی های بدتر از این مقاوم میکنه

گاهی این سختیا تجربه و درک انسان رو بالا می بره.

 خداوند هم در آیه ٤ سوره بلد میفرماید: 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ = که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم (و به بلا و محنتش آزمودیم)


با حکایتی از مولانا منظورم رو کامل میکنم:

پیر مرد تهی دستی، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت

:


من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز

 آن گره را چون نیارستی گشود
 این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

 

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود.

نتیجه گیری مولانا از  این حکایت اینه که:


 تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه


اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند،‌ نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. رحمه الله علیهم و این افسانه‌ایست با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند. چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر و پس از آن شنیدم، از ابوالحسن خربلی که دوست من بود و از مختصان بوسهل که: یک روز شراب می‌خورد و با وی بودم؛ مجلسی نیکو آراسته و غلامان و ماهرویان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز، در آن میان فرموده بود تا سر حسنک، پنهان از ما، آورده بودند و بداشته، در طبقی، بامکبه، پس گفت: نوباوه‌ای آورده‌اند، از آن بخوریم». همگان گفتند: بخوریم». گفت: بیارید». آن طبق بیآوردند و از دور مکبه برداشتند؛ چون سر حسنک را بدیدیم همگان متحیر شدیم و من از حال بشدم و بوسهل زوزنی بخندید و باتفاق شراب در دست داشت، ببوستان ریخت و سر باز بردند و من در خلوت دیگر روز او را بسیار ملامت کردم. گفت: ای ابوالحسن، تو مردی مرغ دلی، سر دشمنان چنین باید» و این حدیث فاش شد و همگان او را بسیار ملامت کردند، بدین حیث و لعنت کردند و آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشمند بود، چنانکه بهیچ وقت او را چنان ندیده بودم و می‌گفت: چه امید ماند؟» و خواجه احمد حسن هم برین حال بود و بدیوان ننشست و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه ن کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان» و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند، که این بشنید، بپسندید و جای آن بود و یکی از شعرای خراسان نشاپوری این مرثیه بگفت اندر ماتم وی، و بدین جای یاد کرده شد: رباعی ببرید سرش را که سران را سر بود آرایــش ملک و دهر را افسر بود گر قــــــرمطی و جهود یا کافر بود از تخت بـــدار بر شدن منکر بود.


ریموت پارکینگ کار نمیکرد. بر حسب اتفاق ریموت همسایه هم خراب شده بود. تعمیرکارشون اومد پشت جعبه کنتور ریموت، یکم دستکاری کرد و سپس گفت جعبه کنترلش سوخته و ٣٠٠ میگیرم درستش میکنم. گفتم نمیخاد و رفتن.

تعمیرکار بعدی اومد و به محض دیدن جعبه فیوز گفت کی جعبه کنترل ریموت رو از فیوز کشیده و برقشو قطع کرده؟

یه سیم بود وصل کرد به جعبه تقسیم و ریموت درست شد.



یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً* وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً]

+ اى اهل ایمان! اموال یکدیگر را در میان خود به باطل [و از راه حرام و نامشروع ] مخورید، مگر آن که تجارتى از روى خشنودى و رضایت میان خودتان انجام گرفته باشد و خودکشى نکنید؛ زیرا خدا همواره به شما مهربان است.* و هر که خوردن مال به باطل و قتل نفس را از روى [از حدود خدا] و ستم [بر خود و دیگران ] مرتکب شود، به زودى او را در آتشى [آزار دهنده و سوزان ] درآوریم؛ واین کار بر خدا آسان است.

به قدری برای ما سخت شده که یه نفر اشتباهشو قبول کنه که وقتی گفتم:

"اره راست میگی، اشتباه کردم، باید فکر کنم ببینم چطوری میتونم درستش کنم" 

طرف باور نمیکرد :| میگفت نه شما ناراحت شدی از حرفم :)) معذرت میخام :))

میگم نه بابا اشتباه بود واقعاً میگم.  میگه نه من نباید میگفتم، ببخشید :| 

 

 

 


آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت

وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای

وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای

وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت

آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند

وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت

آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای

وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت

جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست

طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

جمله ناگوارشت از طلب گوارش است

ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت

جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست

ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت

عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی

تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت

خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد

از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت




+ طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت.



حواستون به نفس های پدرمادر باشه.
     حواستون به نفس های پدرمادر باشه.
          حواستون به نفس های پدرمادر باشه.
              حواستون به نفس های پدرمادر باشه.
                   حواستون به نفس های پدرمادر باشه.
                       حواستون به نفس های پدرمادر باشه.




+ مهمونایی هستن که یهو دیدی از پیشت میرن.
+ یادت نره تو که بزرگ میشی پدرمادر همیشه جوان نیستن.

مطابق فلسفه اجتماعی مدرن "هرکی خوشتیپه هرزه نیست"

بعد اونوخت هرکی ریش داره و پیرهن ساده پوشیده "اختلاسگر پدرسوخته خشک مذهب" محسوب میشه

به همین سادگی فلسفه از یافتن "چرایی" هر چیزی تبدیل میشه به فلسفه دادن توجیه به هرچیزی.

مثل مفهوم عدالت که "قرار گرفتن هر چیز درجای درست خود" تبدیل میشه به "قرارگرفتن هرچیزی در آنجایی که من صلاح میدانم"


بعضی افراد در مقابله با خیلی از مسائل و موارد استدلال میکنن که "این زندگی منه و به خودم ربط داره و خودم انتخاب میکنم چیکار کنم" اما متوجه نیستن که بسیاری از تصمیمات حال حاضر ما، بر روی خودمون و اطرافیانمون اثر میذاره:
این زندگی خودته که چربی و قند و شیرینی بخوری و ورزش نکنی اما وقتی مریض شدی این اطرافیانت هستند که جور بیماری و درمان تو رو باید تحمل کنن و تا صبح کنار تختت بیدار بمونن.
این زندگی خودته که با هر دختری دلت خواست ازدواج کنی اما بقیه هستن که باید قرض بدن مهریه همسرت رو بدی.
این زندگی خودته که تا ساعت ٣ شب بیرون بمونی، اما پدر، مادر و همسر بیچاره ات باید بیان از بیمارستان یا کلانتری بیرون بیارنت.
این زندگی خودته که بد رانندگی کنی، اما کی مسئول بی ماشین موندن شب عیدی مردمه؟
و الی آخر

این زندگی تک تک ماست.اما بقیه هم باید زندگی کنن و حق زندگی دارن.

معتقدم ریا خیلی هم چیز بدی نیست!

شما ببینی یه نفر داره به ٢ نفر کمک می کنه همین خودش زمینه کمک سایرین رو فراهم می کنه!


+ نان مهربانی

+ کارت اهداء عضو

+ اهداء خون

+ اهداء سلول های بنیادی

+ عضویت در زنجیره خیریه محک

+ مراجعه به مغازه های واقع در محل های فقیر نشین به منظور پرداخت حساب دفتری افراد بی بضاعت

+ ارسال اقلام مورد نیاز کودکان هرچند اسباب بازی به یتیم خانه ها


خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب

ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است

این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان

ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید

من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل

تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است

همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش

چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود

چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی

دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو



شرایط اخذ گواهینامه:
١- ١٨ سال تمام
٢- کارت پایان خدمت/گواهی اشتغال به تحصیل
٣- پرداخت هزینه
٤- خرید کتاب
٥- شرکت منظم در کلاس ها
٦- آزمون شفاهی
٧- آزمون کتبی
٨- کلاس های عملی
٩- امتحان نهایی(شهری)
١٠-صدور گواهینامه رانندگی

شرایط فرزندآوری(پدر/مادر شدن):
ازدواج (تا قبل از ١٣ سالگی در دختر و ١٦ سالگی در پسر با اذن ولی و اذن دادگاه)
و دیگر هیچ.


و این داستان ادامه دارد.

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد / چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد 

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت / آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار / طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد 

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر / وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد 

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب / نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد 

آن که پرنقش زد این دایره مینایی / کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد 

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت / یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد


https://m.soundcloud.com/yaghma/nargessjadoo



فقر دردناکه و غمبار. ولی موقتیه و میشه از این وضعیت اومد ببرون؛

ولی زمانی دردناکتره که با جهالت زیادی همراه باشه، 

اخیراً موردی دیدم که مرد معتادی بچه نوزاد داشت، شیرخشک نداشتن برای بچشون و همسرش میرفت در و همسایه برای غذا و شیر بچه درخواست کمک می کرد. درحالی که مرد همیشه پول تریاکش در اولیته. 

یا موردی دیدم که یه نفر کار می کرد و ٣ میلیون تومن حقوق میگرفت، به جای پس انداز به گرونترین و عالی ترین رستوران ها و کافی شاپ ها و به قول خودش عشق و حال، میرفت و بعد از ٥ سال هنوز هر صبح بلند میشه میره سره کار و هنوزم همون جاییه که ٥ سال پیش بود.

فقیرِ بی چیز به از فقیر جاهل


نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه.

ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.

مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،

نگاه مکعبی میگه:

اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ 

شاد میکنه یا ناراحت؟ 

یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه‌، تو ذهنم اول میگم: 

قطع رابطه یا برخورد باهاش. 

نگاه مکعبی میگه:

عجله نکن، شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده، شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته. 

نگاه مکعبی نیاز به "مکث قبل از عمل" داره. 

سخته، ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر میشه، احتمال اشتباه میاد پایین و موفقتر میشیم!! 


عمر با عبدالرحمن شبى به عنوان عسس(نگهبان،پاسبان شب) به تجسس پرداختند، دیدند در خانه اى دود آتش بلند است. رفتند در آن خانه را کوبیدند و با اجازه داخل گردیدند. مردى را با زنى دیدند که در دست آن مرد کاسه اى نیز بوده است، عمر پرسید: این زن کیست؟ مرد گفت: زوجه من است سپس پرسید در میان آن کاسه چیست؟ گفت: آب است سپس پرسید شعرى که آن زن با آواز می‌خواند چگونه شعرى است؟

مرد مزبور آن اشعار را براى عمر خواند بعد از این پرسش‌ها آن مرد رو به عمر کرد و گفت: مگر نمی‌دانى که خداوند در قرآن فرموده: وَلاتَجَسَّسُوا». عمر گفت: راست می‌گوئى و از آن خانه بیرون آمد.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا

ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حقّ مردم] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید


إِنَّمَا یُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیَا

خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند.


بی سوادی دوگونه است:

بی سوادی سیاه:

شکلی از بی سوادی  که در نگاه اول، دیده می شود.

اینکه چه کسی نمی‌تواند اسم خود را روی برگه‌ی کاغذ بنویسد یا تابلوی یک خیابان را بخواند

ارزان‌ترین نوع بی سوادی است، که می‌توان با آن مبارزه کرد

اما موضوع هراسناک بی سوادی سفید است :

کسانی که در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن دارند

هر روز در فضای حقیقی و مجازی، می‌نویسند و حرف می‌زنند

کسانی که انبوهی از مدارک آموزشی و درجات و گواهینامه‌ها را در کیف خود جابجا می کنند اما، هنوز در ساده‌ترین تعامل ها و ارتباط‌ ها و خوانش و نگارش کلمات دچار چالش‌های جدی هستند و چنته‌شان از موهومات و شبه علم پر است

این شکل از بی سوادی "بی سوادی سفید" است

چرا که در نگاه اول، دیده نمی‌شود

این بی سوادی به سادگی قابل سنجش نیست و در آمارها ثبت نمی‌شود

این نوع بی سوادی ، وقتی با انواع مدارک رنگارنگ دانشگاهی ، تایید و تقویت شود، ندانستن مرکب را باعث می‌شود و خطرناک‌تر است.

حالا فرد به ابزارهایی جدید برای تقویت بی سوادی خود و دفاع از باورهای نادرست خود مجهز گشته است

و متاسفانه درد امروز جامعه ما از نوع بیسوادی سفید است.


+ نگرانم؛

نکنه من هم یه بیسواد سپید باشم و از بی سوادی خودم بی اطلاع؟

+ اگرچه بعضی ها معتقدند چون چیزی به نام حقیقت محض نداریم و حقیقت نسبیه پس عملا بی سوادی سپید نداریم و تئوریسین نظریه بی سوادی سفید، خودش به نوعی دچار بی سوادی سفید شده، که تفکر خودش را علم و سواد محض و هر تئوری و شبه علمی رو بی سوادی تلقی میکنه.


گفت آسان گیربرخودکارها کزروی طبع

سخت می گیرد جهان برمردمان سخت کوش





+ سخت گیری در هر کاری باعث میشه دنیا هم برات سخت بگیره.
سخت گرفتن، خوشبختیو از بین میبره.
سخت گرفتن، هیچوقت قانعت نمیکنه.
سهل بگیر
"حافظ صریح نمی گوید که آدم چه کارهایی را باید برخودش آسان بگیرد، بنابراین، انسان باید حرفش را به همه ی کارهایی که روی این زمین خاکی انجام می دهد تعمیم بدهد، حتی به کارهای معنوی همچون عبادت. (دیده اید که بعضی چگونه این قبیل کارها را، هم به خود و هم به دیگران سخت می گیرند! مشکل پسندی ها اغلب به جایی می رسد که گاهی مقدمه ی عروسی ها انگار بدون  اختلاف و داد و فغان و عزاداری جور نمی شود) منظور شاعر یعنی جهان و زندگی در آن برای افراد سخت کوش سخت می شود، و هم می تواند گردش ِ سختِ کارهای جهان» برای چنین مردمانی باشد. (با این که جهان نسبت به دنگ و فنگ و رتق و فتق امور انسانها خیلی بی تفاوت وعادی و طبیعی می گردد و روز و شب را می آورد و می برد، آدم وقتی خودش کاری را به خودش سخت می گیرد و عرصه را بر خود تنگ می کند، زمین و زمان را زیر سؤال می برد که چرا فلک به قول معروف به هر گردش زنه آتش به جونُم!»"

متن اخبار حاکی از تصمیم نمایندگان مردم مبنی بر تحریم محصولات اپل هست که به گفته خبرگزاری به نقل از هیئت رئیسه مجلس این طرح اعلام وصول شده.

+ هر پیج و خبرگزاری که میرم و این خبر رو میخونم زیرش به جای تحلیل و تعقل و تفکر، دعوای اپل امریکایی با محصولات چینی و کره ای و ژاپنیه :|
یعنی طرف نوشته اخهههه هوآوی دوربین جلوش اینطوریه اونطوریه :|
کسی با فحوای خبر کار نداره ها :)))

ملوانان زن چرا حامله می شوند؟

چندی پیش در خبرها آمده بود که در یکی از کشتی های نظامی پیشرفته اروپایی، چندین ملوان زن باردار شدند و با هلی کوپتر به خشکی و سپس به کشورشان باز گردانده شدند. موارد مشابه از این دست که افشاء شده است به ۳۵ مورد از سال ۲۰۰۵ می رسد. این در حالی است که هر گونه رابطه بین زن و مرد در این ناوها مطلقا ممنوع است حتی برای زوج های رسمی. خب چرا چنین اتفاقی می افتد؟ مطمئنا این را نمی شود به گردن ان دریایی یا عوامل ناشناخته فضایی انداخت. قبل از اینکه به این سوال پاسخ دهم، سه سوال دیگر هم می پرسم و جواب این سه سوال هم عینا همان مانند سوال اولی است.  

چرا برخی سر جلسه امتحان تقلب می کنند؟

چرا برخی رشوه می گیرند؟ 

نقطه مشترک ملوانان باردار، رانت خواران، متقلبان و رشوه بگیران چیست؟ 

فساد و هر گونه رفتار غیرقانونی ریشه در چهار متغیر دارد: امکان، توجیه، وسوسه و فشار. 

▫️امکان: یعنی آنکه عملا امکان یک رفتار دیگر غیر از رفتار مورد انتظار وجود داشته باشد؟ مثلا شما نمی توانید به یک دستگاه خودپرداز رشوه بدهید و از او بخواهید که به جای ۲۰۰ هزار تومان پول، به شما سیصد هزار تومان پول بدهد. ماشین است و نفهم و غیرقابل مذاکره. پس شما عملا امکان لابی و رشوه ندارید. 

▫️وسوسه: یک فکر موذی و اغواکننده است که وارد ذهن می شود و ما را به کاری یا استفاده از موقعیتی یا تجربه کردن چیزی دعوت می کند و گاهی اوقات این دعوت را ادامه می دهد تا در برابرش تسلیم شویم. وقتی شما می بینید که با استفاده از ارز دولتی ارزان می توانیدیک ماهه، معادل ۳۰ سال حقوق یک کارمند درآمد داشته باشید، حداقل یک بار وسوسه می شوید.  

▫️فشار: فرض کنید که کالای شما پشت گمرک گیر کرده است و اگر تا هفته بعد ترخیص نشود یک ضرر ده میلیاردی می کنید و نتایج یک عمر زحمت شما بر باد می رود. در چنین موقعیتی شما تحت فشار هستید. یا فرض کنید که فرزند شما بیمار است و تا هفته دیگر اگر عمل نشود می میرد، شما هم پول ندارید، کسی به شما پیشنهاد رشوه می کند! فشار فضا را مساعد می کند برای رشوه، تبانی، تقلب، رابطه غیراخلاقی و

▫️توجیه: یعنی اینکه وجدان خود را با یک سری دلایل قانع کنیم. به عبارت دیگر شستشوی اخلاقی دهیم. مثلا به این جملات دقت کنید: همه تقلب می کنند من چرا نکنم؟ همه رشوه می دهند حالا من بچه پیغمبر که نیستم. بابا همه دارند می خورند و می برند، فقط سر ما بی کلاه مونده بود. حتی گاهی اوقات فساد و رفتار غیرقانونی با اتکا به دلایل اخلاقی و اهداف متعالی شستشو داده می شود. 

حالا فکر می کنم جواب سوال معلوم شد: کافیست فضای کشتی جنگی را تصور کنید! در آن کشتی هم امکان خطا وجود دارد، هم وسوسه و هم فشار و در نهایت همه این ها با توجیه، شستشوی اخلاقی می شود و می شود آنچه نباید بشود. 

رانت خواران، متقلبان و رشوه بگیران دقیقا شبیه ملوانان باردار هستند منتها از نوع ملوان زبل! وقتی هم امکان فساد هست (رانت دولتی)، هم وسوسه (هر روز در اخبار تبلیغ می شود)، هم فشار (فشار برای یک شبه پول دار شدن و به باقی ثروتمندان پیوستن) و در نهایت توجیه (وقتی هر کسی دستش به هر جایی می رسد می خورد چرا من نخورم)، شما هم باردار (رانت خوار/متقلب/رشوه بگیر/) می شوید. 

حذف ارتباطات انسانی، کنترل متقاطع اطلاعات، قاعده ثروتت را از کجا آورده ای، عقوبت های بسیار دردناک، انتشار شفاف نتایج پرونده های مفسدین در مهار فساد موثر است. متاسفانه در کشتی ما (کشور ما) هر چهار رکن مربع فساد فراهم است. برای توسعه نیازمند آن هستیم که طراحی های هوشمند انجام دهیم تا مربع فساد در هم شکسته شود.  

"مجتبی لشکربلوکی"


دوستی داشتیم که برای ادامه تحصیلات تکمیلی به یکی از بلاد کفر رفته بود. در جریان تدریس، استادشون یه کار تحقیقی در حوزه حقوق تطبیقی محیط زیست از ایشون خواسته بودن ایشون هم فردا با کوله باری از اطلاعات CTRl+C و CTRL+P شده خدمت استاد رفتند و نوبت به ارائه ایشون میرسه بحث رو که شروع می کنن استاد میپرسن ببخشید در ارائه این بحث از چه کتاب یا مقاله ای بهره جستین و ایشون در کمال خونسردی و اعتماد به نفس جواب میدن که:

١- گوگل

٢- ویکی پدیا

٣- سایت خبری

خودش تعریف میکرد اینو که گفتم همه پوزخند زدن استاد هم خیلی تعجب کرد! گفت  ما در فضای اکادمیک فقط دکترین و نظریات مهم رو بررسی میکنیم و قطعا دست کم به یک یا دو کتاب مراجعه میکنیم. و این منابعی که شما نام بردین به هیچ وجه مستند یک بحث علمی و قابل تامل نمیتونه باشه.

و ازونجاییم که یک ایرانی هرگز کوتاه نباید بیاد :)) و حتی اگر میدونه داره اشتباه میکنه نباید کم بیاره این دوستمون فرمودند که خیر، در ایران اینها منابع معتبری محسوب می شن.

که کل کلاس جامه دریدن و سر به بیابون گذاشتن.

 

+ استادی داشتیم که همیشه میگفت یک حقوقدان(دست کم حقوق خوان) حرف هاش باید ٣ تا میم(م) داشته باشه:

١-مستند ٢- مستدل ٣- موثق


و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمه الله علیهم. و این افسانه ای است بسیار با عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت، از بهر حُطام دنیا، به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل در این جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند…


موضوع: اعتدال در دوستی

شرح: تمام اسرار خود را به دوستانتان نگویید

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ لَا تَثِقْ بِأَخِیکَ کُلَّ الثِّقَةِ فَإِنَّ صَرْعَةَ الِاسْتِرْسَالِ‏ لَنْ تُسْتَقَالَ.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 672

 #صد_در_صد به برادرت اعتماد نکن (و همه اسرارت را با او در میان مگذار) که زمین‌خوردن بر اثر اعتماد نابجا جبران‏ پذیر نیست.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

دوست خود را از اسرار زندگی‌ات آگاه مکن، مگر آن سری که اگر به فرض دشمنت بداند به تو زیان نمی‌رساند، زیرا دوست کنونی ممکن است روزی دشمن تو گردد. 

وسائل الشیعة، ج‏12، ص: 147

امام علی (علیه السلام) فرموده است:

أحْبِبْ حَبیبَک هونا ما، عَسی أنْ یَ بَغیضِک یوْماًما، وَ أبْغِضْ بِغَیضک هونا ما، عَسی أنْ یَ حَبیبُک یوماً ما»

الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 364

در دوستی ها با دوست مدارا کن، شاید روزی دشمن تو شود و در دشمنی با دشمن نیز مدارا کن؛ زیرا شاید روزی دوست تو گردد».


نمیدونم چرا هرکی وکیل میبینه میگه: "قتل انجام دادم واسه تبرئه میام پیشت" بعدم "عـیح عیح عیح" میخندن :|

 

 

 

+ قتل انجام بدی بیای پیش من واسه تبرئه؟؟ :)) خودم میکشم زیر چهارپایه ات :|

حالا خیلی رودربایستی داشته باشم واسه رضایت گرفتن اقدام میکنم.

 

+ تصور غلط اینجاست که گمان میکنند وکیل کارش"دفاع از ظالم" "تحریف حقیقت" "تغیر جایگاه بزه دیده و بزهکار" "درست جلوه دادن غلط و غلط جلوه دادن درست" هست.

در حالی که وکیل و قاضی مثل ٢ بال عدالت هستن که در کنار همدیگه به تامین بهتر عدالت کمک میکنن. متهم چه مجرم باشه چه بی گناه حقوقی داره برای خودش. همونطور که بزه دیده حقوقی داره.


شهید مطهری از برداشت مردم ایران از این آیه و استفاده گسترده از آن انتقاد می‌کند:

"هیچ آیه‌ای به‌اندازه آیه وَ انْ یکادُ الَّذینَ کفَروا» در میان مردم برای شعار رایج نشده است. در هر خانه‌ای که بروی می‌بینی یک ان یکاد» آنجا زده‌اند، یعنی چشم تو کور که خانه و زندگی من را می‌بینی، این تابلو را اینجا نصب کرده‌ام، برای اینکه چشم تو کور باشد. این امر یک حالت خودخواهی در مردم از یک طرف و یک حالت بدبینی به دیگران از طرف دیگر را نشان می‌دهد. در هر خانه‌ای که بروید آیه وَ انْ یکادُ الَّذینَ کفَروا» را می‌بینید، یعنی منم که خداوند چنین نعمت‌هایی به من داده و تویی که چشم شور داری و می‌خواهی چشم زخم به ما بزنی؛ برای اینکه جلوی چشم شور تو را گرفته باشم این تابلو را در اینجا نصب کرده ام؛ و شاید کمتر خانه‌ای است که چنین چیزی در آن نباشد."


من استدعا دارم جامعه شناسان و اقتصاد دانان جمع شن یه کتاب بنویسن تحت نام "پول و همه چی" و توش واقعا ثابت کنن ایا کسی که پولداره دیگه هیچ محدودیتی نداره؟ یا این حرف دنیا فانیه و پول خوشبختی نمیاره و علم بهتر از ثروته رو درست کردن تا پولای مارم ازمون بگیرن و محدودیت های بیشتری رو از خودشون سلب کنن؟؟

 

+ هر تفکری رو که دنبالش رو میگیرم اخرش به پول میرسم 


یه دوستی تو همین بلاگ دارم که هروقت مینوشت "چن وقتیه سردردای همیشگی اومده سراغم"

فقط این جمله رو میخوندم و از روش رد میشدم.

حالا با مغز و استخونم دارم میفهمم چی میگه.

 

 

+ هر دردی سراغم میومد میگفتم از اون درد دیگه بالاتر وجود نداره ولی بذارین بگم :( درد بده ولی سردرد فکر کنم انتهای درد باشه بعد از درد زایمان


این تجربه برای من حدود ١٧ سالی طول کشید تا متوجه بشم "مشکل من،فقط مشکل منه" و نباید توقع درک و شعور از ادمای دور و برم داشته باشم. اما حالا به شما میگم: مشکل شما مشکل شماست و 99 درصد ادما اهمیتی نمیدن، و اون ١٪؜ هم خوشحال هستن که اون مشکل رو داری :)

 

 

+ این مردم بعد از مراسم ترحیمت تنها فکرشون اینه ناهاری که میدن جوجه اس یا کوبیده:)


غنچه گل محمدی-رزماری-چای کوهی-چای ترش-به لیمو-استویا- کاکوتی

پونه-نسترن-بابونه-گل گاو زبان-هل-دارچین-نعناع- چای بِهْ  خریدم.

سوای از اینکه اتاقم بوی بسیاااار خوبی میده، که هربار واردش میشم اینشکلی میشم.

دمنوش های فوق العاده متنوع و پر خاصیت باهاشون درست میکنم اصن روحم سبز شده :))


خوابایی که میبینید رو چه خوب چه بد بلافاصله بعد از بیدار شدن با ضبط صوت برای خودتون تعریف کنید و بعد سره فرصت بشینین پاکنویس کنین بنویسینش تو دفتر مخصوص خواباتون. اگه نقاشی هم بلد باشین یا در حد وسع بتونین اون تصویری که دیدین بکشین که چه بهتر. 

 

 

+ بهترین نویسنده دنیای خودتون باشین ؛)


نشد ما فقط رفیقی داشته باشیم که فقققط گاااهی بیاد پشت میز کافه ای بشینه باهامون گپی بزنیم و درمورد اخرین کتابا و فیلمایی که دیدیم در موضوعات مختلف گفت و گو کنیم و فقط دوست ادم باشه و بعد از دراومدن از کافه بره و دست از سرمون برداره تا دفعه بعدی که هروقت حسشو داشت زنگ بزنه بگه بیا فلان جا فلان ساعت.

 

 

+ بله درسته نشد.


بسیار حواستون به سلامتیتون باشه اقلا هر ٦ ماه یکبار دندونپزشکی و ازمایش خون به هیچ وجه فراموش نشه. مثلا بنده علیرغم سبک زندگی نسبتاً سالمم اخیرا متوجه شدم که مریضیای ٣٠ سال بعدمو الان گرفتم :| 

 

 

+ دکتر گفت یه ٣٠ سالی زودتر پیشم اومدی واسه اینا


بوی نون داغ

بوی عطاری

بوی هیزم روی آتیش

بوی کاغذ

بوی چوب

بوی چمن

بوی چای ذغالی

 

+ دم دمای صب بارون ریزی اومده باشه و از بوی خاک و چمن از خواب پاشی، هوا یه نمه خیلی خنک باشهپاشی دمنوش ترکیبیاتو برداری بو کنی بریزی تو کتری؛سنگکو از تستر داغ داغ برداری یه کتاب خوبم بزنی زیر بغلت ببری تو حیاط دمه الاچیق، چن تا هیزم برداری بریزی تو اجاق جلوت، کتری دمنوشتو بذاری روش زیر نم نم بارون صبونه بخوری و بعدش زیرگرمای م هیزم کتاب بخونی.


از بزرگی منقول است که:

وقتی میبینم طلبه هام تو سلام علیکاشون سرسنگین شدن و خیلی منو یا همکلاسیاشونو تحویل نمیگیرن؛

میفهمم که گویا یجایی یه پست و مقامی، تو یه مسجدی منبری بهشون دادن :))

حالا حکایت بعضی ازین دوستای ماست که حالشون که خوبه اصن جواب ادمو نمیدن. ولی کافیه یکم تو دردسر بیوفتن. شصت تا میسکال ازشون میوفته رو گوشی ادم.

 

 

+ نه نه نه اشتباه نکنید اینا تو اون دسته ادمای فرصت طلب قرار نمیگیرن. اینا بدترن


در مقوله استرس و مدیتیشن برای کنترل استرس باید یادآوری کنم که مدیتیشن و بقیه روش ها فقط برای استرسی کاربرد داره که اومده و رفته وگرنه شما یه غولی به نام استرس جلوت نشسته باشه و شما چشاتو ببندی و نفس عمیق بکشی وقتی باز کنی چشماتو دوباره همون غول رو میبینی که جلوته و دوباره بهم میریزی. در نتیجه این متد جواب نمیده اصلا و شما باید اون غول رو از سره راهتون بردارین و الا میشینه جلوت و نگات میکنه تا از پا دربیای.

 

 

+ هنوزم زل زده بهم و داره نگام میکنه


پیرو پست قبلی بعد از اینکه به زله ١٢ ریشتری فکر میکردم داشتم فکر میکردم چرا حالم بد شده اخیراً طوری که روی سلامتیم اثر گذاشته.

اول به گذشته فکر کردم. به کارایی که میکردم و الان نمیتونم، کارایی که حالمو خوب نگه میداشت تا نفهمم دور و برم چقدر تاریکه. 

من عکاسی میکردم.

من پیانو میزدم. گیتار میزندم. من با کامپیوتر موزیک میساختم.

من تمرین خط و نقاشی میکردم.

من به کتاب فروشیا سر میزدم و کتاب میخریدم.

من کافه گردی میکردم.

من باغبونی میکردم. ١٢ تا گلدون کاکتوس داشتم.

من ورزش رزمی میرفتم. چند ماهی تا دان ٢ فاصله داشتم.

من فیلم و سریال میدیدم.

من راه میوفتادم میرفتم محله های فقیر نشین تو مغازه هاش حساب دفتری عقب مونده ضعفا رو میدادم.

یادمه میرفتم بهزیستی یتیم خونه ای که کنار خونه ام بود و با بچه هاش بازی میکردم.

 

+ از وقتی امکان انجامش ازم گرفته شد.مُرْدَمْ


نمی‌بینم در این میدان یکی مرد

نند این سبک عقلان بیدرد

ندیدم مرد حق هر چند بردم

بگرد این جهان چشم جهان کرد

گرفته گرد گرداگرد عالم

نمی‌بینم سواری زیر آن کرد

سواری هست پنهان از نظرها

محرم ن پنهان بود مرد

بود مرد آنکه حق را بنده باشد

به داغ بندگی بر دست هر مرد

بود مرد آنکه او زد بر هوا پای

رگ و ریشه هوس از سربدر کرد

بود مرد آنکه دل کند از دو عالم

بیکجا داد و گشت از خویشتن فرد

بود مردآنکه با حق انس بگرفت

باو پیوست و ترک ما سوا کرد

بود مرد آنکه اورست از من و ما

برآورد از نهاد خویشتن گرد

بود مرد آنکه فانی گشت از خود

ز تشریف بقای حق قبا کرد

گرافشانی ز گرد خویش خود را

بگردش کی رسی تا برخوری گرد

ز گرد خود برا در گرد اورس

سراغی یابی ازگرد چنین مرد

خداوندا بفضل خود مدد کن

که ره یابم بمردی تا شوم مرد

بمردی میرسی ای فیض و مردی

بشرط آنکه کردی از خودی فرد

خودی گردیست بر آینهٔ دل

بمردی وارهان خود را ازین گرد


داشتم فکر میکردم چقدر سخته ادم دوستایی پیدا کنه که شاید هرگز نبینشون یا اصلا این دوستا ادمای خوبی باشن

دوستای بسیار خوبی در فضای مجازی پیدا کردم در ١٠ سال اخیر که بعضیاشون دیگه از وبلاگ نویسی رفتن ولی جالبه که هنوزم گاهی یه زنگی اس ام اسی میزنن یا با فرستادن یک موزیک یادی از ما میکنن.

یکیش همین دکتر خودمونه که هنوزم در خدمتشون هستیم :)) یادمه اولین بار که دیدمش تازه اول دکتر شدنش بود.

صبا که وقتی دیدمش هنوز کلی تا کنکور راه داشت و چن روز پیش پیام داد که الان دیگه داره میره واسه فوق لیسانسش.

مریم هم رقیب دوران کنکورم بود :)) که الان با همسرش استرالیاست.

محسن که علوم قضایی قبول شد و الان بر کرسی قضا تکیه زده. محمد هم پارسال ابلاغ قضایی گرفت و رفت اردبیل واسه قضاوت. 

این ادما هرکدوم در نوع خودشون تاثیر خاص خودشون رو بر من گذاشتن و صد البته تاثیر هم گرفتن 

و برعکس تجربه های تلخی هم از این دوستی ها بوده که نگم

 

 

+ برای این حقیر که خیلی عجیبه، یک نفر از ٩٠٠ کیلومتر اونطرف تر میتونه روت اثر بذاره در حالی که دوست دوران مدرسه ات بعد اونهمه سال نمیتونه


قضیه از این قراره که شما مرتکب اختلاس میشین؛ به عنوان مثال شما مبلغ یک میلیارد تومن در سال ٩٤ اختلاس میکنید، با یک میلیارد تومان چیکار میکنید؟ ٥٠٠ میلیون میدید یک باب منزل میخرین ١٢٠ متر از قرار متری ٤ میلیون تومان و ٥٠٠ میلیون تومان دیگه اش هم میدید به یک خودرو پورشه زمان میگذره و سال ٩٨ بالاخره میگیرنتون.

طبق تبصره ١ ماده ٥ قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس: "در صورتیکه میزان اختلاس تا پنجاه هزار ریال باشد مرتکب به ششماه تا سه سال حبس و شش ماه تا سه سال انفصال موقت و هر گاه بیش از این مبلغ باشد به دو تا ده سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولتی و در هر مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزای نقدی معادل دو برابر آن محکوم می شود" 

سال ٩٤ شما با پول اختلاس یک میلیاردیتون یک منزل با ٥٠٠ میلیون(متری ٤ تومن) خریدین که الان در سال ٩٨ شده متری ١٤ تومن یعنی یک میلیارد و هفتصد تومن

و پورشه شما هم که ٥٠٠ میلیون پولش بود در سال ٩٨ شده دو و نیم میلیارد تومان. یعنی ١ میلیارد رو کردین ٤ میلیارد تومان.

به محض اینکه دستگیر میشین تماس میگیرین خانوم بچه ها میگین تشریف ببرن اداره یا دادسرا و ١ میلیاردی که سال ٩٤ اختلاس فرمودین رو پس بدن چون طبق تبصره ٣ ماده ٥ قانون فوق الذکر: هر گاه مرتکب اختلاس قبل از صدور کیفر خواست تمام وجه یا مال مورد اختلاس را مسترد نماید دادگاه او را از تمام یا قسمتی از جزای نقدی معاف می نماید و اجراء مجازات حبس را معلق ولی حکم انفصال درباره او اجراء خواهد شد."

اونها هم میبرن ١ میلیارد رو میدن و در دادگاه به استناد این تبصره و فقدان سوء سابقه, جریمه اتون(جزای نقدی) که معاف میشه، حبستونم معلق میشه و بدین ترتیب صاحب ٤ میلیارد تومن سرمایه ای میشین که اگر ٤٠ سال هم تو اون اداره کار میکردین بعید بود بهش برسید.

 

+ نوش جونتونم باشه، از صدقه سری امثال من که به قول اقای "مختصر حقوقی" خوندیم و این وضع قانون وضع کردنمونه.


اگه ببینم پدر یا مادرم میگه پیر شدم چه میکنم؟

در مورد پدر: باهاش مچ میندازم و به قدری استادانه میبازم که میگه اخه تو با این هیکل چطوری نمیتونی مچ منو بخابونی اخه؟ و سپس کلی ذوق میکنه که همچنان قدرت داره

در مورد مادر: گلمنگلی ترین و شاد ترین لباس ممکن رو براش میخرم و به هر قیمتی شده مجبورش میکنم بپوشتش تو خونه و کلی از لباسش تعریف میکنم


تصور کنین شما ١ میلیون تومن از یکی ی میکنین یا اصلا پولشو میگیرین به هر علتی و بهش برنمیگردونین. طرفتون شکایت میکنه یا دعوای استرداد مطرح میکنه.

 یه دادخواست اعسار میدین دوتا شاهدم ضمیمه اش میکنین و آزاد میشین :) به همین سادگی مال مردمو میخورین و وقتی میگن پس بده میفرمایید ندارم، و بدین ترتیب زندان نمیرین و راست راست میچرخین جلوی مالباخته و بهش میگین: دیدی گفتم دستت هیچ جا بند نمیشه؟ :)

 

+ در بحث رد مال، ضعف قانون گذاری در قانون اجرای نحوه محکومیت های مالی و آیین دادرسی کیفری  کاملاً محرز و مشهوده.

+ و طبق معمول همانطور که قبلاً گفتم نوش جونشون؛ از صدقه سری من و امثال من که مختصر حقوقی خوندیم و بدین نحو قانون وضع میکنیم.


از عجایب وکالت  اینه که موکلت میاد پیشت و اعتراف میکنه  ٢ میلیارد تومن پول به یه دلال داده تا قاضی به نفعش رای بده بعد شما میری براش حکم قطعی و نهایی میگیری میاری ولی برای دادن حق الوکاله ات گوشیشو خاموش میکنه :|

ولی ٢ میلیارد همینطوری میبره به یه دلالی که نمیشناسه بدون رسید و امضا و رابطه قراردادی میده :|

 


وَ کَمْ‌ قَصَمْنَا مِنْ‌ قَرْیَةٍ کَانَتْ‌ ظَالِمَةً وَ أَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ‌(انبیاء١١)

و چه بسیار مردم ستمگری در شهر و دیارها بودند که ما آنها را درهم شکسته و هلاک ساختیم و قومی دیگر به جای آنها بیافریدیم

 

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ‌ مِنْهَا یَرْکُضُونَ‌(انبیاء١٢)

پس هنگامی که آن ستمکاران عذاب ما را به چشم مشاهده کردند از آن دیار رو به فرار نهادند.

 

لاَ تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلَى‌ مَا أُتْرِفْتُمْ‌ فِیهِ‌ وَ مَسَاکِنِکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تُسْأَلُونَ‌(انبیاء١٣)

|[به استهزا گفته مى‌شود]، نگریزید و به زندگى خوش و به خانه‌هاى خود برگردید تا شاید [فقرا] از شما حاجت خواهند [و شما هم ندهید]

 

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ‌ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ(الانبیاء١٦)

آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است برای بازی و شوخی نیافریده‌ایم 

 

بَلْ‌ نَقْذِفُ‌ بِالْحَقِ‌ عَلَى‌ الْبَاطِلِ‌ فَیَدْمَغُهُ‌ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ‌ وَ لَکُمُ‌ الْوَیْلُ‌ مِمَّا تَصِفُونَ‌(الانبیاء١٨)

بلکه ما حق را بر سر باطل می‌کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می‌شود! امّا وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا و هدف آفرینش) می‌کنید


دو برادر زرتشتی پدرشون مبتلا به سرطان میشه و بین همین بیماری بر سر اموال پدر که به چه کسی برسه اختلاف داشتند.

برادر بزرگتر به طور مخفیانه با مراجعه به مسجد محل و اعلام مسلمان شدن و اخذ گواهی. مسلمون بودنش رو قایم میکنه و بعد از مرگ پدر که اختلاف بالا میگیره ایشون با گواهی مسلمان شدنش دعوا رو برنده میشه و ارثی به برادر کوچکترشون نمیرسه.

مطابق قانون مدنی ماده ۸۸۱ مکرر:  کافر از مسلم ارث نمی برد و اگر در بین ورثه متوفای کافری، مسلم باشد وراث کافر ارث نمی برند اگرچه از لحاظ طبقه ودرجه مقدم بر مسلم باشند.

و به این ترتیب تمام ارث به برادر بزرگتر که مسلمون بودند رسید و به برادر دیگر که زرتشتی بودند مطابق قانون چیزی نرسید. 

مسائل حقوقی


این دهان بستی دهانی باز شد؛ 
تا خورنده لقمه های دل راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب؛ 
سوی خوان آسمانی کن شتاب…
گز تو این انبان ز نان خالی کنی؛ 
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن؛ 
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام…
امتحان کن؛ چند روزی در صیام
چند شب ها خواب را گشتی اسیر؛ 
یک شبی بیدار شو دولت بگیر

 

 

 

دانلود با صدای استاد شجریان


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها